کد مطلب:148707 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:267

کاروان حسین در بیابان های نجد
در همان روز كه مسلم بن عقیل را بر بام دارالحكومه كوفه سر بریدند، حسین بن علی (ع) عزم مسافرت كرد.

ابن جبیر كه در سال 540 هجری قمری در بلنسیه (والانس) از بلاد اسپانیا متولد شد و در سال 614 هجری قمری در اسكندریه واقع در مصر فوت كرد می گوید كه حسین بن علی (ع) از قتل مسلم بن عقیل اطلاع نداشت. ولی شیعیان عقیده دارند كه حسین بن علی (ع) از قتل مسلم بن عقیل آگاه گردید چون به عقیده شیعیان او امام بود و امام از همه چیز آگاه است. عده ای از بزرگان شیعه عقیده دارند كه وقوف امام بر قضایا وابسته به توجه است و اگر امام به چیزی توجه كند از آن آگاه می باشد. فی المثل هر گاه جوانی به سفر رفته باشد و مادرش نداند كه آیا او زنده است یا مرده و برای وقوف بر این موضوع به امام مراجعه نماید، امام قبل از مراجعه آن زن نمی دانسته است كه آیا آن جوان زنده می باشد یا مرده. اما بعد از این كه آن زن به او مراجعه كرد به سوی آن جوان توجه می كند و او را در هر نقطه باشد می بیند و از وضعش مادر او را آگاه می نماید.

ما گفتیم كه حسین بن علی (ع) بعد از این كه آغاز سفر كرد منزل اول را در (ذات عرق) بسر برد و منزل دوم او (ثعلبیه) بود و در سومین منزل در (اجاء) بسر برد. راجع به منازل سفر حسین بن علی (ع) بین مورخین اسلامی اختلاف وجود دارد. گر چه آن منازل تا قرن ها بعد از مسافرت حسین بن علی (ع) وجود داشت. اما مورخین اختلاف دارند كه در كدام روز، در چه منزل، سكونت كرد. علت به وجود آمدن آن اختلافات در روایت ها به طوری كه تذكر داده شد ناشی از این است كه وقایع قرن اول هجری در قرن دوم نوشته شد و هیچ مورخ اسلامی، وقایع قرن اول هجری را ندید تا این كه مشهودات خود را بنویسد بلكه مسموعات را نوشت. اولین كسی كه در اسلام كتاب نوشت بنابر گفته ابن الندیم صحاف (ابن جریح) بود كه در سال هشتادم هجری متولد گردید و در سال یكصد و چهل و نهم زندگی را بدرود گفت و او مورخ نبود بلكه راجع به فقه كتاب نوشت بدون این كه كتاب یا كتاب های او امروز موجود باشد. در هر حال بنابر نوشته بعضی از مورخین اسلامی سومین منزل حسین بن علی (ع) در راه بین النهرین اجاء بوده است و گفتیم در همان مكان بود كه (طرماح) فرزند حكم طائی حسین بن علی (ع)


را ملاقات كرد و او نیز حیرت نمود چرا حسین هنگام حج از مكه حركت كرده و برای حج در آن جا نمانده و حسین (ع) به او گفت كه در مكه خود را در معرض خطر می دیده و مجبور شده كه آن جا را ترك كند و قصد دارد كه به بین النهرین برود. طرماح بن حكم طائی گفت یا حسین (ع) من در منطقه ییلاقی این جا در كوه های اجاء یك باغ دارم و در آن باغ خانه ای ساخته ام و آن جا برای سكونت خوب است و به جای این كه به بین النهرین بروی به باغ من بیا و چندی در آن جا بسر ببر. من یقین ندارم كه در آن باغ به تو خوش خواهد گذشت ولی اطمینان دارم كه در آن جا خطری تو را تهدید نخواهد كرد زیرا باغ من در كوه های اجاء در مكانی واقع شده كه باید از یك راه باریك كوهستانی به آنجا بروند و كافی است كه آن راه باریك را سنگ چین كنند یا دیواری مقابل آن بسازند تا این كه كسی نتواند خود را به باغ برساند. حسین بن علی (ع) گفت من از طرف خود نماینده ای به بین النهرین فرستاده ام و او با مردم كوفه تماس گرفته و آنها به وسیله وی با من بیعت كرده اند.

این بیعت، بین من و آنها عهدی به وجود آورده و من باید بر عهد خود استوار بمانم. طرماح وقتی دید كه حسین(ع) مصمم است به بین النهرین برود دیگر چیزی نگفت و اجازه رفتن خواست.

حسین در اجاء بیش از یك روز توقف نكرد و بعد، به سوی منیه (به روایتی) به راه افتاد منیه در وسط صحرا بود اما از یك رشته كوه، آب دریافت می كرد و مردم آن زراعت پیشه بودند و بخصوص محصول صیفی منیه در عربستان مركزی آن روز، شهرت داشت و در آن فصل پائیز در منیه خربوزه های شیرین دیده می شد. اقوام عربستان مركزی ضرب المثلی داشتند به این مضمون (خربوزه منیه را بخور و بمیر). یعنی مبادا قبل از مرگ خربوزه منیه را نخورده باشی چون كسی كه آن خربوزه را نخورد و بمیرد ناكام مرده است و از پیغمبر اسلام (ص) حكایت می كند كه می گفت خربوزه منیه یكی از بهترین نعمت های خدا می باشد. ولی اهل شوخی مضمون (خربوزه منیه را بخور و بمیر) را طور دیگر تعبیر می كردند و آن را با این مضمون ادا می نمودند كه اگر خربوزه منیه را بخوری خواهی مرد یعنی خربوزه منیه، كشنده است. اما خربوزه منیه كشنده نبود و حسین (ع) در منیه دو روز توقف كرد تا این كه افراد خانواده و همراهانش بتوانند از خربوزه آن جا در آن فصل پائیز كه موقع رسیدن خربوزه بود استفاده نمایند. خربوزه منیه بعد از این كه هوا سرد می شد، به مكه حمل می گردید و آن را برای بزرگان مكه، به تحفه می بردند و كسانی كه وسیله داشتند، از منیه خربوزه را به مدینه حمل می كردند. در فصل پائیز مسافری كه به منیه نزدیك می شد، تا چشمش می دید كشت زار خربوزه را از نظر می گذرانید. در آن جا هندوانه هم كاشته می شد اما نه به اندازه خربوزه و سكنه منیه بخصوص در كشت خربوزه تخصص داشتند. (بوركهاردت) آلمانی می گوید در شرق، هر جا كه دارای زمین شن زار و قدری شور و كم آب است، خربوزه شیرین دارد و در اروپا خربوزه، شیرین نمی شود برای این كه دارای زمین شور نیست و در فصل تابستان باران می بارد و برای این كه خربوزه شیرین و آبدار شود نباید در فصل


تابستان باران ببیند و یك یا دوبار باران خربوزه را ضایع نمی كند ولی باران های متوالی مثل باران های تابستانی اروپا مانع از این می شود كه خربوزه شیرین و آبدار گردد. از این گذشته بنابر گفته بوركهاردت كاشتن و پرورش خربوزه دارای اسراری است كه زارع اروپائی از آن بی اطلاع است و برای این كه خربوزه شیرین شود علاوه بر زمین شن زار و قدری شور، و آب كم و آفتاب گرم و دائمی بایستی زارع، از اسرار كاشتن خربوزه شیرین و پرورش آن اطلاع داشته باشد تا این كه خربوزه شیرین و آبدار به دست بیاورد و چون زارعین اروپائی از آن اسرار آگاه نیستند مردم اروپا محكوم می باشند كه هرگز خربوزه شیرین و آبدار و معطر آن گونه كه من (بوركهاردت) در كشورهای شرق خورده ام، نخورند.

تمام مقتضیات مذكور در فوق در منیه وجود داشت و زارعین آن هم از اسرار كشت و پرورش خربوزه آگاه بودند و لذا بهترین خربوزه عربستان در آن جا به دست می آمد و هنگام بامداد وقتی خربوزه را از كشت زار می چیدند آن قدر سرد بود كه گوئی در یخ قرار گرفته است. تصویری كه از جزیرة العرب در ذهن اكثر ما نقش بسته این است كه آنجا مكانی می باشد بسیار گرم و جز مردم بومی كسی نمی تواند در آن جا سكونت نماید. اما عربستان فقط هنگام روز، در فصل تابستان گرم است و هنگام شب، تمام مناطق عربستان غیر از سواحل خنك می شود و از نیمه شب به بعد، اختلاف درجه حرارت بین روز و شب، در بعضی از نقاط حتی به بیست و پنج درجه هم می رسد و به همین جهت مردم جزیرة العرب از ازمنه قدیم لباس هائی از پشم می پوشیدند كه بتوانند برودتهای شب را تحمل نمایند. بوركهاردت می گوید به نظر می رسد كه در عربستان هرگز میكروب ذات الریه وجود نداشته است تا این كه از اختلاف فاحش، درجه حرارت، بین هوای روز و شب، استفاده كنند و موقعی كه هوا ناگهان سرد می شود به سكنه محلی حمله ور گردد و آنها را از پا درآورد. در هر منطقه دیگر اگر آن اختلاف فاحش بین حرارت هوای روز و هوای شب وجود می داشت تمام مردم از مرض ذات الریه و ذات الجنب زندگی را بدرود می گفتند و نسل بشر در آن منطقه قطع می شد. اما در عربستان مركزی با این كه شب ها، وضع هوا مثل هوای زمستان است و روزها چون هوای تابستانی كسی مبتلا به ذات الریه و ذات الجنب نمی شود و این موضوع نشان می دهد كه در آنجا، این میكروبهای موذی وجود ندارد یا این كه اعراب عربستان مركزی طوری در قبال میكروبهای مزبور مصونیت پیدا كرده اند كه آن جانوران خطرناك نمی توانند از اختلاف درجه حرارت استفاده كنند و به عربها حمله ور شوند.

مسافری كه در فصل پائیز وارد منیه می شد به مناسبت وفور محصولات صیفی خود را در بهشت تصور می كرد اما وقتی از آن جا حركت می كرد تا این كه به سوی شرق برود وارد صحرائی می گردید كه به جهنم شباهت داشت و مسافرین بایستی آن سه روز را از منیه با خود بردارند تا این كه از آن بیابان بگذرند. مسافرینی كه با شتر از آن بیابان عبور می كردند طبق معمول شتران را وادار به حنار می نمودند یعنی برای آنها آوازی می خواندند كه در آن كلمه حنار تكرار می گردید و شتر می فهمید كه راهی طولانی


و بی آب در پیش دارد و باید آن قدر آب بنوشد كه تا چندین روز تشنه نشود.

حسین بن علی (ع) هم قبل از این كه از منیه حركت كند، دستور داد تا این كه شتران را وادار به حنار نمایند و چون پیش بینی می كرد كه در راه به نقاطی خواهد رسید كه در آنجا آب نیست راویه فراهم نمود تا این كه آب بردارند و علاوه بر افراد كاروان اسب ها را هم سیرآب نمایند و محتاج به تفصیل نیست كه علیق اسب ها را نیز از منیه با خود برد. بیابانی كه كاروان حسین (ع) از آن عبور كرد حتی برای تغذیه شتران، بوته های خشك نداشت و ناچار شدند كه برای شتران نواله فراهم نمایند گو این كه شتر به اندازه اسب احتیاج به علوفه ندارد. مدت سه روز از آن بیابان، گذشتند و سه شب در صحرا خوابیدند بدون این كه واقعه ای قابل ذكر اتفاق بیفتد و حسین مثل تمام عرب های اصیل كه از بادیه بودند از مسافرت كردن در صحرا، در آن فصل پائیز كه آفتاب روز، شدت آفتاب تابستان را نداشت احساس رضایت می كرد و شب بعد از این كه كاروان می خوابید حسین از خیمه خود خارج می شد و منظره آسمان پر از ستاره را كه در شب های صحاری مشرق زمین صاف و زیبا می باشد می نگریست و منظره آسمان پر از ستاره در شب های صحاری عربستان سبب گردید كه شاعرهای عرب، آن همه، در وصف ستارگان شعر بسرایند. قوم بابل، به شهادت تاریخ اولین قوم ستاره شناس دنیا بود وبه علم نجوم پی برد ولی در بین تمام آثار مكتوب كه تا امروز، از بابل قدیم به دست آمده چیزی وجود ندارد كه مشعر بر توصیف ستارگان از لحاظ ادبی و شعری باشد اما شعرای عرب اولین كسی هستند كه زیبائی ستارگان را وصف كرده اند و آن ها را وسیله ایصال پیام عاشق و معشوق، به هم قرار داده اند و از قدیم ترین ازمنه كه شعر عربی در دست است شاعر جزیرة العرب به معشوق خود می گفت شب ها به ستاره شعرای یمانی چشم بدوزد زیرا او هم، هنگام شب به آن ستاره چشم می دوزد و به این ترتیب نگاه آن دو در هر نقطه از جهان باشند، در آن ستاره به هم ملحق می شود.

در فصل تابستان مسافرت در صحراهای گرم عربستان بخصوص برای مسافرین غیر بومی دشوار است و مسافران بومی هم در فصل تابستان، هنگام روز، از صحراهای عربستان عبور نمی كنند بلكه، قدری قبل از غروب آفتاب به راه می افتند و تمام شب را راه می پیمایند و در بین الطلوعین نیز به راه ادامه می دهند و فقط بعد از این كه آفتاب طلوع كرد و بالا آمد توقف می نمایند و شتران را رها می كنند كه بروند و بچرند و خود می خوابند تا موقعی كه هنگام عزیمت برسد. اما در فصل پائیز مسافرت در صحراهای عربستان و لو برای مسافرین غیر بومی مطلوب است چون آفتاب روز، در صحرا زننده نیست و نسیمی خنك می وزد و از بوته های خشك صحرا، رایحه ای خوش به مشام می رسید و دیگر در آن فصل سوسمارهای صحرا دیده نمی شود مگر هنگام ظهر كه حرارت آفتاب، در آن فصل، بحد اعلی رسیده باشد. چون سوسمارها مثل سایر خزندگان قدرت تحمل برودت را ندارند و حتی نمی توانند حرارت زیاد را تحمل كنند و به همین جهت در نیمه روز تابستان كه حرارت آفتاب زیاد می شود در صحراهای عربستان، سوسمار


به چشم نمی رسد. لذا مسافرت حسین بن علی (ع) و همراهانش در آن فصل پائیز از صحراهای عربستان خسته كننده نبود و از موضوع كم آبی گذشته، از جهات دیگر به مسافرین سخت نمی گذشت و روزهای كوتاه پائیز، زود به انتها می رسید و در شبهای طولانی فرصت استراحت كافی داشتند و به مناسبت كوتاهی روز، بامداد، زودتر به راه می افتادند تا این كه به (لینیه) رسیدند و در آن جا چون حسین بن علی از مسلم بن عقیل بدون اطلاع بود تصمیم گرفت كه نامه ای خطاب به طرفداران خود در كوفه به توسط مسلم بن عقیل بنویسد. بعضی از مورخین نوشته اند كه آن نامه از قصبه ای موسوم به (ارض حاجز) كه دو منزل دورتر از لینیه بود نوشته شد. اما همه می گویند كه از لینیه تا چندین منزل، در هر نقطه ای كه حسین بن علی (ع) فرود می آمد عده ای از قبایل بدوی (قبایل صحرا نشین) به حسین ملحق می شدند تا این كه با وی به كوفه بروند. مورخین شرق ننوشته اند كه شماره قبایل مزبور چند عشیره بود و در هر قبیله چند مرد وجود داشت. الحاق آن ها به حسین، برای این بود كه می دانستند وی نوه پیغمبر اسلام است و بعضی از آنها هنوز اطلاع نداشتند كه (معاویة بن ابوسفیان) زندگی را بدرود گفته و یزید به جای او نشسته است. چون در صحراهای عربستان، فقط قبایلی از اخبار دنیای خارج مطلع می شدند كه در راه كاروان بودند و قبایل دور افتاده، گاهی بعد از دنیای خارج مطلع می شدند كه در راه كاروان بودند و قبایل دور افتاده، گاهی بعد از چند سال هم از یك خبر سیاسی با اهمیت مانند تغییر خلیفه اطلاع حاصل نمی كردند.

آن قبایل از لینیه به بعد به دو منظور به حسین (ع) ملحق شدند یكی این كه او را نوه پیغمبر می دانستند و دیگر این كه فكر می كردند بعد از این كه به كوفه رسیدند وبا دشمنان حسین(ع) پیكار كردند از راه به دست آوردن غنائم جنگی، ثروتمند خواهند شد. از فحوای نوشته مورخین شرق این طور فهمیده می شود كه از لینیه به بعد، شماره همراهان حسین (ع) به مناسبت این كه قبایل بدوی به او ملحق می شدند آن قدر زیاد شد كه وقتی حسین به (كوفه) نزدیك گردید با یك ارتش مسافرت می كرده و معلوم است كه منظور مورخین شرق ارتش چریك بوده نه یك ارتش رسمی و منظم. ما نمی دانیم كه خواربار آن ارتش چریك چگونه تامین می شد و آیا غذا و سایر احتیاجاتشان را حسین (ع) تامین می كرد یا این كه خود آنها تامین می كردند و در صحراهای عربستان تامین آذوقه یك ارتش آسان نیست خاصه آن كه حسین (ع) قبل از مسافرت پیش بینی نمی كرد كه قبایل بدوی به او خواهند پیوست تا این كه از شهر یا آبادی های بزرگ خواربار تهیه نماید و از لینیه به بعد آبادی ها آن قدر بزرگ نبود كه بتوان در آن خواربار یك ارتش را به دست آورد. در هر حال، حسین (ع) در لینیه و به روایتی در ارض حاجز نامه ای به توسط مسلم بن عقیل، خطاب به مردم كوفه نوشت و مضمون نامه این بود كه وی بعد از دریافت گزارش مسلم مشعر بر این كه مردم كوفه، نسبت به او وفادار هستند و حاضرند كه برای برقراری حق و بر كنار زدن ناحق با وی همكاری كنند در روز سه شنبه هشتم ماه ذیحجه (سال شصتم هجری) از مكه برای وصول به كوفه به راه افتاد و اینك این نامه را از لینیه می نویسد تا این كه اطلاع بدهد به زودی وارد كوفه خواهد شد.